صدای تپش قلب من یا پژواک صدای موشک بعدی؟

 ریتا بارود / ترجمه‌ی کوشیار پارسی

نقد اقتصاد سیاسی : برای نخستین بار از زمان آغاز این جنگ، واژگان به‌راستی ناتوان‌اند. نه از این‌که چشم‌انداز گنگ و پیچیده باشد، بلکه از این‌رو که بسیار روشن است.

این قحطی است. نه تهدید، نه احتمال دور. این‌جا، اکنون، و در میان ما خود را نشان می‌دهد. تن کودکان را می‌جود. مادران شاکی را به سکوت وامی‌دارد – زیرا کسی دیگر تاب شکایت ندارد. کودکی سرگردان، این‌سو و آن‌سو، به جست‌وجوی پاره‌ای نان و جرعه‌ای آب، که مسموم‌اش نکند. گشنه‌گی بازگشته به غزه. و نیز تشنه‌گی – با دندان‌های تیزش.

نان رؤیاست

در دیر البلح نان دیگر بخشی از روز نیست. رؤیاست.

هر صبح می‌بینم که صفی طولانی ایستاده در برابر آشپزخانه‌ی کمک‌های تغذیه‌‌رسانی – مردان، زنان و کودکان با چشمان تورفته و حالت انتظار.

بسیاری با دست خالی باز می‌گردند.

گاهی کاسه‌ای کوچک برنج یا عدس قسمت می‌شود. گاه هیچِ هیچ.

دیروز مردی نصف نان سر دست گرفته و با اشک در چشمان رو به من گفت: «قسم می‌خورم که پس از چند روز این اولین بار است نان واقعی به بچه‌هام می‌دهم. نه کپک زده، نه خمیر. نان واقعی

بعد به گریه افتاد.

آب

آب؟ از من نپرس.

هر قطره آب که می‌نوشیم، آلوده است.

در غزه، آب تبدیل شده به نبرد.

آن را با میلی‌لیتر اندازه می‌گیریم. لب تر می‌کنیم با آن، انگار آیین مقدس، نه از قداست آن، بلکه به دلیل قحطی و کمبود.

از زمانی‌که آب شهری در ماه مارس قطع شده، با آب از تانکرها یا آب باقی‌مانده‌ی چاه‌های قدیمی خودمان را زنده نگه می‌داریم.

اما حتی آب هم امن نیست. رنگ آن عوض شده. طعم آن تغییر کرده.

از آن می‌نوشیم، در حالی‌که خودمان را قانع می‌کنیم «عالی» است – گرچه می‌دانیم که نیست.

ترس مسری است، ترس از حمله‌های هوایی: نامریی، اما همیشه حیّ و حاضر.

سه روز است از یک لیوان دارم می‌نوشم.

آب را می‌جوشانم، می‌گذارم خنک شود و جرعه‌های کوچک از آن می‌نوشم.

یادم نمی‌آید آخرین بار کی دوش گرفتم.

یک سطل، یک لیوان پلاستیکی، و چند دقیقه شرم و سرما – این آیین روزانه‌ی من شده.

همه چیز در غزه دگرگون شده.

حتی انسان‌ها. حتی چهره‌هاشان.

در خیابان که راه می‌روم، احساس می‌کنم میان ارواح در حرکت هستم.

آدم‌ها پاورچین راه می‌روند.

کسی به چشمان تو نگاه نمی‌کند.

شرم از فقر، گرسنه‌گی، ناتوانی، بس‌ قوی‌تر است از توان گویایی.

گشنه‌گی

آن‌چه در این اواخر برای من دردناک بوده، تنها گشنه‌گی نیست، بلکه شیوه‌ی رفتار با گشنه‌‌گی است.

مغازه‌داری می‌شناسم در خیابان اندکی آن‌سوتر. درهای مغازه‌اش همیشه قفل است.

آرد، روغن، پاستا دارد، اما نمی‌فروشد.

منتظر زمانی است که به‌کلی درب و داغان شویم، دمی که حاضر باشیم زانو بزنیم و هر چه بخواهد، بپردازیم.

چند روز پیش صدای زنی را بیرون مغازه‌اش شنیدم که فریاد می‌زد: «وجدانت کجا رفته؟ دخترم دو روزه هیچی نخورده

اما مرد پاسخ نداد. نه در را باز کرد و نه حرکتی کرد.

کسی دخالت نمی‌کند.

نه قانون. نه نظارت. نه اخلاق جمعی.

زیر سلطه‌ی قدرت تازه‌ای زندگی می‌کنیم – نه تنها اشغال، که سلطه‌ی آز و بی‌تفاوتی. هر بار که ارابه‌ی سبزیجات می‌بینم، یا کسی با قوطی لوبیا، به بهای سه برابر، احساس می‌کنم که تنها ارتش از بیرون به ما حمله نکرده، بلکه ارتش از درون هم هست.

یک قوطی شیر – اگر بتوانی بیابی – به بهای چهار وعده‌ی کامل غذایی فروخته می‌شود.

تخم مرغ از بازار ناپدید شده.

معامله‌ی پایاپای یک کیلو گوجه فرنگی با یک کیلو برنج.

غذا دیگر برای زنده ماندن نیست.

تبدیل شده است به نماد تحقیر.

مرگ.

و آرد؟

آرد تبدیل شده به خون.

و هر کیسه‌ای که می‌بینم، یاد انسان‌هایی می‌افتم که در صف انتظار آرد بمباران شده‌اند.

دیگر نمی‌توانم به کیسه‌ی آرد نگاه کنم و چهره‌ی کشته‌گان را نبینم.

شهیدان

تنها بیمارستانی که در نزدیکی من «فعال» است، بیمارستان شهدای الاقصی است.

بخش کمک‌های فوری همیشه پر است – نه تنها برای قربانیان حمله‌های هوایی، که برای بیماران کلیوی که نمی‌توانند دیالیز بشوند، کودکان خشکیده از بی‌غذایی و زنان باردار که بدون ابزار مناسب و لازم باید جراحی بشوند.

در محله، چادر تبدیل شده به بهداری.

یکی از آن‌ها، که پیش‌تر به خانواده‌های آواره جا می‌داد، اکنون شده «کلینیک». داخل آن پزشکی نشسته، حدود بیست‌و‌پنج ساله با گوشی خراب و دو داوطلب.

دارو نیست.

آزمایشگاه نیست.

وسایل لازم نیست.

تنها مسکن‌هایی که دیری‌ست تاریخ مصرف‌شان گذشته و دستانی که می‌کوشند آرام کنند اگر که بشود.

پزشک با صدای خفه‌ی زیر لبی به من گفت: «راستش ما درمان نمی‌کنیم. تنها سعی داریم درد را تسکین بدهیم. هر روز یکی می‌میرد چون ما قرص نداریم به او بدهیم

مرگ در غزه دیگر استثنا نیست.

قاعده است. آن‌چه از زندگی باز مانده، انکار سرسختانه‌ی ناپدید شدن از هستی‌ست.

شب‌ها تاب‌ناپذیر شده‌اند.

هر شب می‌کوشم زیر صدای هواپیماهای جنگی در آسمان بخوابم.

هر صبح با خبر حمام خون تازه بیدار می‌شوم.

هر بار که به تلفن‌ نگاه می‌کنم، تصویر تازه‌ای می‌بینم از کودکی – به زیر خاک یا خون.

از زنده‌ ماندن می‌ترسم.

می‌ترسم از بار شواهد و اسناد درد ِ بیشتر، در حالی‌که هرکسی در پیرامون من دارد می‌میرد.

این ترس با همه‌ی ترس‌ها که تاکنون داشته‌ام، تفاوت دارد.

عمیق‌تر است. سنگین‌تر است.

جان مرا له می‌کند.

ترس

مردم من انتظار دارند که بنویسم. گزارش بدهم. مستند بسازم.

اما گاه نمی‌دانم چگونه باید به خود بیایم.

از ترس می‌نویسم در حالی‌که می‌لرزم.

از گشنه‌گی می‌نویسم در حالی‌که معده‌ام از گشنه‌گی چروکیده است.

از حمله‌های هوایی می‌نویسم در حالی‌که زمان هر انفجاری سرم را به زمین می‌فشرم.

گاهی با احساس خفگی بیدار می‌شوم.

نه از غبار، دود یا گرما – اما از ترس این‌که هنوز زنده‌ام.

دست می‌گذارم روی صورت، سینه، اعضای تن – تا مطمئن شوم که هنوز هستم.

به صدای تنفس خودم گوش می‌دهم و از خود می‌پرسم: این صدای تپش قلب من است؟ یا پژواک صدای موشک بعدی؟

میان دو نمونه از خودم زندانی‌ام: روزنامه‌نگاری که خود را وادار می‌کند از این دوزخ مستند بسازد – و انسانی که هر شب با گریه‌ی بی‌صدا و احساس این‌که هر فریاد بلندم هم چیزی را تغییر نخواهد داد، سرم را پرتاب می‌کنم روی بالش.

در دیر البلح همه‌ی ناسازگاری‌های این زمان‌ خشن را تجربه می‌کنیم.

به ما می‌گویند صبور باشیم – در حالی‌که از گرسنه‌گی می‌میریم.

به ما می‌گویند امیدوار باشیم – در حالی‌که فرزندان‌مان را به گور می‌سپاریم.

به ما می‌گویند سکوت کنیم – در حالی‌که از درد داریم خفه می‌شویم.

با این همه هنوز می‌نویسم.

چون نوشتن برای من شده است تنها شکل زنده‌ ماندن.

می‌نویسم از این گشنه‌گی، از این چهره‌های تهی، از آب شور و مرگ بی‌هوده.

از کودکانی می‌نویسم که بزرگ‌ترین رؤیاشان یک قوطی تن ماهی یا یک بسته‌ی چیپس است.

از غزه می‌نویسم – نه‌تنها شهر که در برابر چشمان جهان به‌سان تنی زخمی آرام‌آرام سلاخی می‌شود، بی‌آنکه کسی فریاد برآورد.

اگر من ننویسم، چه کسی به جهان خواهد گفت که ما اینجا هستیم؟

که گشنه‌ایم؟

که تشنه‌ایم؟

که بمباران‌شده، خیانت‌شده و فراموش‌شده‌ایم – اما هنوز انسانیم با انسانیت، هنوز در ستیز برای زیستن؟

 

 

یادداشت های غزه (۹۲)

«کشتن با عدم تغذیه، راهبرد همه قدرت های استعماری است»

رامی ابو جاموس یادداشت های روزانه خود را برای «اوریان ۲۱» می نویسد. او که بنیانگذار «غزه پرس» - دفتری که در ترجمه و کارهای دیگر به روزنامه نگاران غربی کمک می کند- است، ناگزیر شده با همسر و پسر دو سال و نیمه اش ولید، آپارتمان خود در شهر غزه را تحت فشار ارتش اسرائیل ترک نماید. پس از پناه بردن به رفح، رامی و خانواده اش مجبور شدند مانند بسیاری از خانواده ها که در این منطقه فقیر و پرجمعیت گیر افتاده بودند، مجددا به تبعید داخلی خود ادامه دهند.. او رویداد های روزانه خود را در این فضا برای انتشار در «اوریان ۲۱» می نویسد.
رامی برای این گزارش‌های محلی، جایزه مطبوعات نوشتاری و جایزه Ouest-France را در کادر جایزه Bayeux برای خبرنگاران جنگ دریافت کرد. این فضا از ۲۸ فوریه ۲۰۲۴ به او اختصاص یافته است.

رامي أبو جاموس > 3 ژوئن 2025

 

چهارشنبه ۲۸ مه ۲۰۲۵

دیروز، هزاران فلسطینی در منطقه المواصی، رفح و خان یونس در جنوب نوار غزه به سوی یکی از محل های جدید «توزیع (غیر) انسان دوستانه»ای شتافتند که ارتش اشغالگر با مشارکت آمریکایی های مستقر در «بنیاد انسان دوستانه سوئیس» (GHF) برپا شده و تحت حفاظت شرکت امنیتی آمریکایی (راه حل های امنیت و اجتناب از خطر» (SSR) قرار دارد.

شما باید تصویرهای افراد گرسنه ای که برای دریافت این بسته ها می شتافتند را دیده باشید. از دو ماه پیش مردم ما چیزی برای خوردن و نوشیدن نداشته اند و از این رو وقتی این مراکز توزیع کمک ها را دیدند به سوی آنها شتافتند. این امر در رفح، در یک زمین بایر انجام گرفت چون کل شهر با خاک یکسان شده است. انتخاب این محل برای این بود که مردم را وادار کنند که به سوی جنوب بروند. گرسنگی سلاحی است که علیه جابجا شده ها به کار می رود.

دیروز نخستین آزمایش استفاده از این سلاح بود. مرکز توزیع کمک در میدان «پرچم» در شرق شهر برپا شده بود. اسرائیلی ها برای کشیدن مردم غزه به این محل، عکس هایی در شبکه های اجتماعی منتشر کرده بودند. این عکس ها نشان می داد که هرچه که در غزه پیدا نمی شود، از جمله یک کیلو آرد، شکر، برنج، روغن گیاهی، بیسکویت و غیره را دریافت می کنند. وزارت جنگ اسرائیل و شخص نتانیاهو به وضوح گفتند که هدف این توزیع مواد غذایی، تشویق مردم به جابجایی به سوی جنوب نوار غزه است. به جای تشویق باید «اجبار» گفته می شد زیرا در شرایط گرسنگی شدیدی که مردم غزه بسرمی برند، این کمک غذایی می توانست تفاوتی بین مرگ و زندگی داشته باشد.

مثل حیوانات، جدا شده به وسیله ورقه های آهنی

پیشتر وضعیت چنین بود که به پدر هر خانواده برای هر هفته یک جعبه حاوی کمک غذایی داده می شد. پدر خانواده می بایست مدرک هویتی ارائه می کرد که نشان دهد «تمیز» است یعنی جزء حماس، جهاد اسلامی یا گروه های دیگر نیست. اندازه و محتویات جعبه بستگی به تعداد افراد خانواده داشت.

اما دیروز ارتش اشغالگر بدون بررسی هویت راه را برای همه باز گذاشت. دیده شد که هزاران تن که در میان انها پسربچه های ۱۱ ساله و حتی کودکان خردسال تر هم بود، بدون صف بستن به حرکت درآمدند. آنها در راهروهایی گروه بندی شدند که توسط خود اسرائیلی ها و نه شرکت آمریکایی «راه حل های امنیت و اجتناب از خطر» (SRS) برپا شده بود. این صف ها با ورقه های آهنی کاملا مجزا از هم جدا شده بود و در همه ایستگاه های بازرسی اسرائیلی در سراسر فلسطین در مرز پیش از جنگ غزه با اسرائیل و نیز ساحل غربی رود اردن در قلندیا و در جاده رام الله وجود داشت. ما آنها را مثل راهروهایی که برای هدایت گوسفندها برای نوشیدن آب یا بردن به کشتارگاه تشکیل می شود دانسته و «حلبات» می نامیم.

بعد جمعیت بزرگ شد و مردم به یکدیگر فشار آوردند. کارکنان شرکت امنیتی آمریکایی عقب کشیدند. سربازان اسرائیلی که از محل دور نبودند، شروع به تیراندازی هوایی کردند. آشکار بود که طبق معمول خود نمی خواهند به جمعیت تیراندازی کنند چون از این ترس دارند که برنامه توزیع مواد غذایی با شکست روبرو شود. می خواستند به همه دنیا نشان دهند که کارشان ترتیبی درست دارد و مردمی که آمده اند از حماس متنفرند و «غربی ها» را به آن ترجیح می دهند ولی در دامی که خود پهن کرده بودند افتادند. البته، تعداد کسانی که آمده بودند زیاد بود و هرچه که بود را گرفتند (میل ندارم از واژه «غارت کردن» استفاده کنم): کارتن های مواد غذایی و حتی ورقه های آهنی که در غزه خواهان بسیاری دارد چون برای ساخت سرپناه به کار می رود هم از یورش مردمی در امان نماند. مردم حتی میزهای توزیع مواد غذایی را هم گرفتند تا از چوب آنها برای برافروختن آتش در تنورهای سفالی، که تنها وسیله پخت و پز است، استفاده کنند.

برنامه توزیع کمک ها با شکستی اسفناک روبرو شد. شرکت آمریکایی «راه حل های امنیت و اجتناب از خطر» (SRS) اعلام کرد که کار توزیع برای ۲۴ ساعت متوقف می شود، اما من فکر می کنم که مدت این توقف بیشتر از یک روز خواهد بود و به خصوص امکانات واقعی برای جذب کسانی مثل من، که در شمال نوار غزه زندگی می کنند به سوی جنوب، و ایجاد چند مرکز توزیع کمک غذایی، زمان بیشتری خواهد برد. نزدیک ترین مرکز باید در داخل راهرو نتساریم برپا شود که نوار غزه را به دو نیمه تقسیم می کند و در چند کیلومتری جنوب شهر غزه قرار دارد. آیا این جابجایی چنان که ارتش اسرائیل پیش بینی کرده یک طرفه خواهد بود و کسانی که از شمال می آیند و وارد راهرو برای دریافت کمک غذایی می شوند نمی توانند دوباره برگردند و تنها می توانند به سوی جنوب بروند؟

آری، همچنان همان راهبرد جنگ روانی برقرار است که ادعا می شود درحال نجات ما از گرسنگی هستند، درحالی که دارند ما را از بین می برند و درعین حال کشتارهایی بی سابقه نیز رخ می دهد.

موشک هایی که به هرکجا می افتد، همه چیز را می سوزاند و خاکستر می کند.

همه از دیدن تصویرهای ورد الشیخ خلیل، دخترک ۵ ساله ای که از میان شعله های آتش می گریخت دچار شوک شدند. او درحال گریز از مدرسه ای بود که همه اعضای خانواده اش در آن کشته شده بودند. این مدرسه که توسط اسرائیلی ها بمباران شد، پناهگاه جابجا شده ها بود. خانواده ورد هم بخشی از این جابجا شده ها بودند که پیشتر بارها از اینجا به آنجا رانده شده و در آغاز جنگ از محله خود، شجاعیه در شهر غزه رانده شده و به رفح و بعد خان یونس و دیرالبلح رفته و سپس مثل بسیاری از دیگر جابجا شده ها، مثل خانواده خود من، به شهر غزه بازگشته بودند.

خانواده الشیخ خلیل پس از بازگشت دریافتند که خانه شان در شجاعیه تخریب شده و یک چادر روی خرابه ها برپا کرده بودند. اما، هنگامی که نتانیاهو آتش بس را در ماه مارس نقض نمود، شجاعیه به تصرف ارتش اسرائیل درآمد و خانواده ورد بار دیگر ناگزیر از گریز شده و به آخرین پناهگاه یعنی مدرسه ای پناه بردند که در آن زنده در آتش سوزانده شدند. آنها قربانی یک فناوری جدید اسرائیل شدند. موشک هایی که هنگامی که بر زمین می افتد، همه چیز را می سوزاند و خاکستر می کند. این نمونه ای از راهبرد اسرائیل به شکل غذا دادن و کشتن است. این راهبرد همه قدرت های استعمارگر با تضعیف استعمار شده ها است تا آنها به کمک نیاز داشته باشند. آنها در همه ۲۴ ساعت شبانه روز ما را می کشند، در غزه تحریم کامل اِعمال می کنند و در عین حال می خواهند به ما تلقین کنند که حماس است که ما را از مواد غذایی محروم می کند و آنها می خواهند ما را نجات دهند چون «اخلاقی ترین ارتش دنیا» هستند.

در نتیجه ذهن مردم غزه به شدت مغشوش می شود. برخی از مردم به دشواری می توانند درک کنند که واقعا چه رخ می دهد. آیا اسرائیلی ها خیر و صلاح ما را می خواهند؟ درواقع، آنچه آنها می خواهند تخریب روانی ما است تا نتوانیم درست را از نادرست تشخیص دهیم. دشمنی که در ۲۴ ساعت شبانه روز ما را بمباران می کند، حالا به عنوان نجات دهنده مان معرفی می شود.

اساس چیزی که اسرائیل می گوید این است که: آری ما شما را از مواد غذایی محروم می کنیم چون حماس کمک های انسان دوستانه را ضبط می کند. آنها از آغاز جنگ از این بهانه استفاده کرده و اقدام به متوقف ساختن کمک های انسان دوستانه کردند چون به گفته خودشان، قبیله های بادیه نشین و غیره به طور مسلحانه محموله ها را غارت می کردند.

یک کیسه آرد، ۱۰۰۰ یورو

چنان که قبلا هم گفته ام، این قبیله های غارتگر توسط خود اسرائیلی ها حمایت می شوند و پهپادهای اسرائیلی به افرادی که بکوشند از محموله ها حفاظت کنند حمله می نمایند. گویی که دست بر قضا تقریبا دیگر در غزه کسی جز اعضای ارتش و گروه های مسلح فلسطینی کلاشنیکف ندارد. ارتش اسرائیل مدعی است که حضورش در آنجا برای حفاظت از کمک های انسان دوستانه است، اما حفاظت از چه کسی و چه چیز؟ درحالی که خود ارتش دست در دست این گروه های مافیایی دارد.

امروز حماس متهم به ربودن این کمک های انسان دوستانه می شود. این شاید درست و شاید هم نادرست باشد. من غالبا در این باره با تعدادی از دوستان گفتگو کرده ام که در میان آنها دیپلومات هایی هم هستند که می گویند: «گزارش هایی هست که نشان می دهد حماس کمک ها را می رباید»، من به آنها با این پرسش پاسخ می دهم: «از آنجا که شما گزارش هایی قابل اعتماد و جدی دارید، پس باید این را نیز بدانید که چرا حماس این کار را می کند؟». اما نه. آنها این را نمی دانند. از این رو، می گویم: «اگر این امر درست باشد، این کار برای فروش کمک ها، پرداخت حقوق کارکنان و یا تأمین غذا و نوشیدنی برای کسانی که از آن حمایت می کنند است. اما شما فقط روایت اسرائیل را باور می کنید».

اگر هر روز ۵۰۰ کامیون مواد غذایی به غزه وارد شود، آیا بازهم حماس آنها را خواهد ربود؟ اگر همه غذای کافی داشته باشند، خریداری وجود نخواهد داشت. این امر پس از آتش بس و گشایش پایانه ها تجربه شده است. مقادیر زیادی کمک انسان دوستانه وارد شد و قیمت کیسه ۲۵ کیلویی آرد به ۵ شِکِل (۱.۲۵ یورو) کاهش یافت. سه روز پیش من برای همان کیسه آرد ۱۰۰۰ یورو پرداخت کردم. آری، درست خواندید، ۱۰۰۰ یورو.

همیشه حرف ما فلسطینی ها با سوء ظن شنیده می شود

اگر شما به راستی خیر و صلاح فلسطینی هایی که برای بقای خود تلاش می کنند را می خواهید، بگذارید مقادیر بسیار زیادتری از کمک های انسان دوستانه وارد شود و خواهید دید که بازار موازی از بین خواهد رفت . متأسفانه اکثر مردم همیشه به آنچه که اسرائیلی ها می گویند، و نه حرف مردم خودشان، باور دارند. حرف های ما گاه شنیده شده، گاه هم فقط نیمی از آنها آن هم با سوء ظن شنیده می شود اما به حرف های کسانی که نه غزه ای و نه در محل هستند بهای زیادی داده می شود.

به این خاطر است که اسرائیلی ها ورود روزنامه نگارها، دیپلومات ها و به طور کلی افراد خارجی که با این واقعیت روبرویند را به نوار غزه ممنوع می کنند. مدتی طولانی است که ما دچار این وضعیت هستیم. همیشه آخرین کسانی هستیم که حرفمان گوش داده می شود. البته، استثناهایی وجود دارد. هنگامی که این ناظران خارجی واقعا غزه را بشناسند، مثل ژان- پی یر فیلیو، تاریخ دان فرانسوی که من در طول اقامت یک ماهه اش در غزه با او آشنا شدم و کتابی درباره غزه نوشت که اخیرا منتشر شده است. می دانم که این کتاب سروصدای زیادی در فرانسه به‌پا کرده و از این بابت از او تشکر می کنم.

من به دنیای غرب می گویم به حرف اسرائیلی ها گوش نکنید. آنها اشغالگر هستند. دزد هیچ گاه نمی گید «من در حال دزدی هستم» و هنگامی که قربانی می گوید: «مرا می کشند، از من می دزدند و مرا با گرسنگی ازبین می برند» دروغ نمی گوید. با این حال، این وارونه کردن نقش ها کار می کند. ما قربانی ها به عنوان ظالم نشان داده می شویم و دستگاه جنگی با یک دستگاه رسانه ای همراهی می شود.

از نگاه کردن به مترسک حماس دست بردارید

اگر می خواهید این قحطی متوقف شود، نوار غزه را غرق در کمک های انسان دوستانه نموده و از نگاه کردن به مترسک حماس دست بردارید. اسرائیل از دیرباز از این مترسک استفاده می کند. اگر اسرائیل می خواهد ما را گرسنه نگهدارد، این به خاطر حماس است و اگر هم می خواهد ما را به کشورهای خارجی براند باز هم به خاطر حماس است.

من برای حماس هم پیامی دارم: نمی خواهم دیگر درباره تفاوت بین شجاعت و عقلانیت حرف بزنم ولی باید دورتر از نوک بینی خود را دید. باید دورنگر بود. برنامه اسرائیلی ها اخراج مردم از غزه است. برنامه ای است که حتی موجودیت فلسطینی ها را به خطر می اندازد. نباید برای اجرای این برنامه به اسرائیل کمترین بهانه ای داد. می دانم که مذاکره کننده های حاضر در قاهره یا قطر محاسبات دیگری دارند. آنها فکر می کنند که باید موضعی قاطع داشت و دربرابر اشغالگر از موضع قدرت برخورد کرد. البته، حماس همچنان نیرومند است و پایگاه مردمی دارد. حماس شاید ازبین نرود اما مردم غزه ازبین می روند. باید عملگرا بود. برافراشتن پرچم سفید اگر برای خیر و صلاح مردم غزه باشد، مایه شرم نیست. برنامه اسرائیلی ها دیگر بر کسی پوشیده نیست و روی میز است. می خواهد ۲.۳ میلیون فلسطینی غزه را از آن اخراج کند. این را متوقف کنید! امتیازی که لازم است را بدهید! حتی اگر شما نیرومند باشید، اگر فلسطینی ها در غزه نباشند، حماسی هم وجود نخواهد داشت. حماس باید بفهمد که این هزاران قربانی ای که برای دریافت یک بسته مواد غذایی به دژخیم رو می آورند، تصویر شکست آن و بدترین تحقیر برای مردم ما است و باید، به هر قیمتی که باشد، جلوی این کار گرفته شود.

 

 

 

 

 



بالا

بعدی * صفحة دری * بازگشت