مهرالدین مشید
سناریو های احتمالی در برابر حکومت طالبان
افغانستان پسا طالبان را چگونه فروپاشی ای تمثیل خواهد کرد
اینکه حکومت غیر
قانونی طالبان با چه سناریو هایی روبرو خواهد بود؛ پاسخ گفتن به این پرسش بستگی
مستقیم به عامل ها و متغیرهایی دارد که بخشی از آن در داخل افغانستان و بخشی در
عرصه بینالمللی رقم میخورند. پیچیده گی متغیر ها سبب شده تا احتمال وقوع
سناریو های گوناگون را در افغانستان پیش بین شد؛ سناریو هایی که عبور از هر
پرده ی آن دشوارتر از پیمودن " هفت خوان رستم است. با این حال، میتوان آینده
افغانستان تحت حاکمیت طالبان را در قالب چند سناریوی محتمل بررسی کرد:
۱.
سناریوی “ادغام
تدریجی در نظم بینالملل بدون تغییر ماهوی”
در این سناریو،
احتمال دارد، طالبان با حفظ ساختار ایدئولوژیک و سیاسی فعلی خود، به مرور زمان
به شکلی از تعامل محدود؛ اما رسمی با جهان دست یابند. در این صورت ممکن شماری
کشورها مانند، (چین، روسیه، ایران، قطر) سطح روابط شان را با طالبان افزایش
دهند. از سویی هم سازمان ملل کمکهای بشردوستانه را تحت نظارت محدود به کابل
ادامه بدهد و طالبان هم با اجرای اصلاحات ظاهری (مثل اجازه آموزش ابتدایی به
دختران) تلاش نمایند تا از انزوای سیاسی موجود بیرون شوند.
در این حال سرنوشت افغانستان ممکن به ثبات نسبی نایل اید، اما افغاستانی که در
آن توسعه واقعی، وجود نخواهد داشت، از بسیاری از ارزش های معاصر و آزادیهای
مدنی در آن خبری نخواهد بود و مهاجرت نخبگان از این کشور به شدت ادامه خواهد
داشت. نه تنها این؛ بلکه خشونت های سیاسی در موجی از تبعیض های قومی و زبانی و
بازداشت ها و شکنجه ها و تفتیش عقاید تشدید خواهد شد. افغانستان به زندانی بدل
خواهد شد که در جهنم آن مردم افغانستان بویژه زنان و دختران بیشترین رنج و درد
را متحمل خواهند شد.
۲.
سناریوی “فروپاشی
تدریجی و بازگشت به بیثباتی”
فروپاشی تدریجی و
بازگشت به بیثباتی ثباتی سناریوی دیگری است که احتمال وقوع آن در افغانستان
ناممکن نیست. این سناریو زمانی رخ خواهد داد که طالبان از اجرای تعهدات
بینالمللی عاجز بمانند، بحران اقتصادی عمیقتر شود، شکافهای درونگروهی
طالبان افزایش یابد (بهویژه میان جناحهای حقانی و قندهاری) و نارضایتی مردمی
به سطح انفجار برسد.
از یک سو در موازات عدم اجرای تعهدات بین المللی، بحران اقتصادی و اختلاف های
درونی طالبان؛ ممکن مخالفان نظامی طالبان انسجام و هماهنگی بیشتر پیدا کنند و
درگیریهای داخلی میان طالبان هم افزایش یافته و فعالیت های جبهه های مسلح ضد
طالبان بیشتر تشدید یابد. در همین حال فساد مالی و اخلاقی، رشوه ستانی، ثروت
اندوزی و گرفتن زن دوم و سوم و چهارم در میان طالبان رو به افزایش است این
نشانه های آشکار فروپاشی آنان است. از سویی هم فقر و بیکاری و نارضایتی های
روزافزون زمینه را برای سربازگیری های جبهه های مخالف طالبان فراهم می سازد. در
این صورت گروه های تروریستی بویژه داعش خراسان و دسته های تحریر شام فعال تر
خواهند شد. در نتیجه ی رخداد های یاد شده به تدریج اوضاع آشفته تر شده و وضعیت
از کنترول طالبان بیرون خواهد شد. این همه دست به دست هم خواهد داد و بالاخره
منجر به سقوط تدریجی اقتدار مرکزی و بازگشت به وضعیت شبهجنگ داخلی خواهد شد.
۳- سناریوی "ناکارایی اصلاحات و احتمال کودتای داخلی"
طالبان پس از سه سال و هفت ماه دریافته اند که نه تنها مخالفان نظامی و سیاسی آنان زیر چتر جبهه ی مقاومت، جبهه ی آزادی، شورای مقاومت و ... و در این اواخر شورای نجات در حدی نیستند که حکومت طالبان را به چالش بکشند؛ بلکه تاجکها، هزاره ها ، ازبک ها و سایر اقوام میان خود آنقدر درگیر اختلاف اند که هیچ شانسی برای وحدت ندارند؛ زیرا رهبران گروه های مخالف طالبان از یک سو پیر و فرتوت شده اند و از سویی هم به دلایل درگیری های داخلی و فساد مالی و انحراف های سياسی و قومی که جنگجویان آزادی بخش را به جنگجویان نیابتی بدل کردند، نفوذ خود را در میان مردم از دست داده اند. بنا براین طالبان دانسته اند که به این زودی ها نیروی قوی در داخل افغانستان در مقابل آنان تشکیل نخواهد شد تا زمانیکه چنین نیرو در داخل شکل نگیرد؛ طالبان هرگز حاضر به تقسیم قدرت و انعطاف نخواهند شد.
ممکن شماری به اختلاف های درونی طالبان دل بسته باشند؛ اما احتمال دارد که اختلاف های درونی طالبان را جرگه های قومی و رهبران گروه های افراطی مدیریت کنند و با ایجاد اصلاحاتی به عمر حکومت این گروه بیفزایند؛ اما از تندروی های سیطره جویانه ی ملاهبت الله فهمیده می شود که او هیچ گاه دست به ایجاد اصلاحاتی نخواهد زد که پاسخگوی خواست های مردم افغانستان باشد. بنابراین کودتای درونی از جمله سناریو هایی است که وقوع آن بعید به نظر نمی رسد.
۴. سناریوی “گذار به نظامی بازتر با فشار داخلی و خارجی”
در این میان احتمال سناریوی دیگری هم ممکن است که از آن به عنوان سناریوی “گذار به نظامی بازتر با فشار داخلی و خارجی” می توان یاد آور شد. در این حالت، فشارهای اجتماعی (بهویژه در شهرها) و فشار جامعه جهانی، طالبان را وادار به بازتعریف قدرت میکند: در این حال فشار های داخلی و خارجی ممکن است، طالبان را ناچار به پذیرش یک فرآیند گفتوگو با سایر گروههای سیاسی نماید و راه برای گفتمان ملی هموار شود. این گفتمان ها قادر شوند تا ساختار حکومت طالبان را بهتدریج به سمت شراکت قومی- سیاسی و بازسازی نهادهای نیمهدموکراتیک به پیش ببرد. این پروسه یا فرآیند می تواند به تدریج سرنوشت افغانستان را به گونه ای تغییر بدهد که: در نتیجه ی آن احتمال دارد، ساختاری ترکیبی در افغانستان شکل بگیرد که نزدیک به (مدل ایران یا پاکستان) البته با ترکیب قدرت مذهبی و سیاسی باشد. این روند می تواند، مهاجرت ها را کاهش، امید های اجتماعی را افزایش بدهد و به بازگشت نسبی سرمایه انسانی نیز کمک خواهد کرد.
نشست های بین المللی
با تاسف که تا کنون نشست های بین المللی با توجه به ناتوانی اجرایی این سازمان در پیوند به افغانستان کم ترین کارسازی نداشته اند. از جمله نشست های بین المللی به نشست های دوحه می توان اشاره کرد. نشستهای متوالی دوحه که از می ۲۰۲۳ تاکنون به هدف تعامل بینالمللی با طالبان برگزار شده تا کنون نتایج ملموسی در پی نداشته است. قرار است این مذاکرات در قالب «چهارمین دور اجلاس دوحه» برگزار شود، هرچند تاریخ رسمی آن هنوز اعلام نشده و احتما دارد که در اوایل ماه آینده برگزار شود. این نشست ها فرصتی است تا کشورهای منطقه و جهان درباره ثبات، کمکهای انسانی و حقوق بشر در افغانستان گفتوگو کنند، اما این نشست ها در ضمن اینکه از نگرانیهای مشروعیتبخشی غیررسمی به حکومت طالبان چیزی نکاسته؛ بلکه کم ترین تغییری در اراده ی طالبان برای تشکیل حکومت همه شمول نیز برجا نگذاشته است.
نخستین نشست دوحه (۱–۲ می ۲۰۲۳) بدون حضور طالبان و مشارکت تنها نمایندگان جامعه مدنی برگزار شد. دومین نشست (۱۸–۱۹ فبروری ۲۰۲۴) با دعوت دیرهنگام از طالبان، اما بدون قبول شرایط این گروه و عدم حضور آنها همراه بود. سومین نشست (۳۰ جون–۱ جولای ۲۰۲۴) برای اولین بار میزبان نمایندگان رسمی طالبان به هدف «افزایش مشارکت بینالمللی با افغانستان بهصورتی هماهنگ و ساختارمند» بود.
قرار است، نشست دوحه درماه ی آینده نیز برگزار شود که هدف آن تمرکز بر، تعامل اقتصادی و انسانی بدون ادغام کامل سیاسی طالبان؛ بحث درباره اصلاحات نمادین در حوزه حقوق زنان و بازگشت آنها به آموزش و کار و ارزیابی روند اجرای تعهدات قبلی طالبان در قبال تضمینهای ضدتروریستی و اقدامات بشردوستانه خواهد بود.
این در حالی است که رویکرد های طالبان در این نشست ها بیانگر دوگانگی آنان؛ میان ایدئولوژی و دیپلوماسی است. طالبان اجرای احکام اعدام را «اجزای لایتجزای اسلام» می دانند که با منشور حقوقی سازمان ملل در تضاد است. ممنوعیت تحصیل دخترهان بالای ۱۵ سال و حذف زنان از بسیاری از مشاغل رسمی، بهعنوان سد اصلی مشروعیت بینالمللی طالبان مطرح است. فعالان حقوق بشر با صراحت این سیاستها را «آپارتاید جنسیتی» میخوانند. در همین حال سخنگوی طالبان، ذبیحالله مجاهد، همچنان شروط سنگینی برای حضور جامعه مدنی و نمایندگان زنان در مذاکرات میگذارد.
تنها موضع گیری های طالبان نیست که این نشست ها را بدون نتیجه گذاشته؛ بلکه بازی قدرتهای منطقهای و رقابت ژئوپلتیکی چین، ایران، پاکستان و روسیه نیز نتایج این نشست ها را با چالش روبرو کرده است.
چین: رویکرد «عدم
مداخله» در قبال نقض حقوق بشر؛ اما توسعه همکاریهای اقتصادی و سرمایهگذاری در
پروژههای زیرساختی.
ایران: تعامل تاکتیکی با طالبان در حوزه انرژی و مهاجران؛ گرچه تهران گاهی
انتقاد از محدودیتهای مذهبی طالبان را شدت میبخشد.
پاکستان و روسیه: پاکستان همواره از طالبان حمایت سیاسی میکند و دادگاهی در
روسیه بر بیرون شدن طالبان از فهرست گروههای تروریستی داخلی رای داد.
ایالات متحده و غرب: اقدام اخیر واشنگتن در برداشتن پاداشها از سران طالبان، بهویژه سراج الدین حقانی، گامی در مسیر کاهش انزوا تلقی میشود؛ هرچند فشار جهانی بر مسأله حقوق زنان ادامه دارد.
نشست پیشروی دوحه هم در بستر بازی قدرتهای منطقهای و رقابت ژئوپولتیکی چین، ایران، پاکستان، روسیه و امریکا برگزار خواهد گردید که نمونهای شاخص از تناقضهای تعامل با حکومتی است که بهدنبال مشروعیت است؛ اما بسیاری از ارزشهای پایهای حقوق بشر را نقض کرده است. هرگونه تعامل بین المللی با چنین حکومتی ممکن است تنها به شکلسازی پوششی برای ادامه سیاستهای داخلی محدودکننده تبدیل شود.
نتیجه
اینکه در افغانستان کدام سناریو اتفاق خواهد افتاد؟ اتفاق هیچ سناریویی را نمی توان قطعی و یا نامحتمل شمرد. هرچند در شرایط کنونی بهنظر میرسد سناریوی نخست – یعنی «ادغام تدریجی بدون تغییر ماهوی» – در حال وقوع است. طالبان به جامعه ی جهانی نشان دادهاند که آماده اصلاحات ریشهای نیستند؛ اما میخواهند روابط اقتصادی و سیاسی محدود با جهان را توسعه دهند. این مسیر البته ناپایدار است و ممکن است در هر لحظه منجر به سناریوی دوم یا سوم تغییر شود.
از رویکرد کشور های منطقه و جهان در برابر طالبان بر می آید که هرچند ادغام تدریجی طالبان با نظم بینالمللی بدون تغییر در ساختار ایدئولوژیک آنان بیشترین احتمال را نشان می دهد؛ اما این روند در حال کاهش است. در مقابل سناریوی دوم یعنی فروپاشی تدریجی و بازگشت به بیثباتی در حال پیمودن گراف صعودی است. در این میان نباید گذار سوم و چهارم را دست کم کرفت؛ زیرا گراف گذار به نظامی بازتر تحت فشار داخلی و خارجی، در حال پیمودن قوس صعودی است. از تحلیل بالا فهمیده می شود که از سه سناریو، دو سناریو حکایت از فروپاشی و تغییر ماهوی حکومت طالبان را دارد.
سناریوی فروپاشی
طالبان، هرچند در حال حاضر به نظر دور از دسترس میرسد، اما با توجه به
دینامیکهای داخلی، منطقهای و بینالمللی، قابلتصور است. با توجه به
مجموعهای از عوامل سیاسی، اجتماعی، نظامی و اقتصادی گفته می توان که
فروپاشی
طالبان ممکن است از دل
یک
ترکیب از شکافهای داخلی، فشار خارجی، مقاومت مردمی و بحران اقتصادی پدید آید.
این سناریو ممکن است شبیه مدل فروپاشی رژیمهایی چون، طالبان در دهه
۹۰
یا مانند سقوط دولتهای استبدادی در بحبوحه «بهار عربی» باشد و در نماد تازه ای
افغانستان پسا طالبان را تمثیل کند. اما نیازمند رهبری جایگزین، انسجام
درونمقاومت، و حمایت منطقهای و جهانی است.
ایان