مهرالدین مشید

 

 

ترامپ و بازتعریف روابط بین‌المللی؛ از تنش‌های ژئوپلیتیک تا دیپلماسی تجاری

ترامپ از دور زدن تنش های دیپلوماتیک تا پایان منازعۀ جهانی

دونالد ترامپ با شعار «اول آمریکا» در سال ۲۰۱۶ وارد کاخ سفید شد و با سیاست‌هایی که توازن سنتی سیاست خارجی آمریکا را دگرگون کرد، تأثیری ماندگار بر روابط بین‌المللی گذاشت. پس از بازگشت دونالد ترامپ به قدرت در انتخابات ریاست‌جمهوری ۲۰۲۴، امریکا بحث در مورد پیامدهای سیاست‌های اقتصادی او بر نظم بین‌المللی دوباره برجسته شده است. ترامپ در دور نخست ریاست‌جمهوری خود با رویکردی حمایت‌گرایانه، تجارت آزاد را به چالش کشید و با خروج از معاهده های بین‌المللی، اعتماد متحدان خود را متزلزل گردانید. ترامپ پس از پیروزی در انتخابات و رفتن به کاخ سفید با تمرکز بر اقتصاد و دیپلوماسی تجاری و جایگزینی آن‌ها با تنش های ژئوپلیتیک، روابط در حوزه ی بین الملل را دچار دگرگونی نموده است. این دگرگونی روابط آمریکا را با کشور های های دارای اقتصاد بزرگ بویژه چین دچار چالش نموده است. هدف این تحلیل الگوی بازتعریف روابط بین‌المللی در سایه تداوم یا بازگشت به سیاست‌های اقتصادی ترامپ است. حال پریش این است که آیا ترامپ می خواهد، تنش های ژیوپوایتیک در خاورمیانه، جنوب و جنوب شرق اسیا و شرق اروپا را به دیپلوماسی اقتصادی و تجاری بدل نماید و در این صورت چشم انداز این بازی را چگونه می توان پیش بین بود. آیا بهایی را که جامعه ی بشری برای جنگ های خانمان سوز جیوپولیتیکی تا کنون پرداخته است. این جنگ های تجاری در نماد بازی با تعرفه ها آن را التیام خواهد بخشید و از نگرانی های جامعه ی بشری خواهد کاست یا برعکس بر نگرانی ها بیشتر افزود و  فاجعه ی بزرگ تر از گذشته جامعه ی بین المللی را تهدید خواهد کرد. در همین حال جامعه ی جهانی با توجه به‌ حطر جنگ های ویرانگر، از جایگزینی آن به سیاست تجاری استقبال می کنند؛ اما نگران اند که مبادا این جنگ خلاف جنگ های جیوپولیتیکی سبب مرگ تدریجی میلیون ها انسان شود.

 سیاست خارجی مبتنی بر اقتصاد سیاسی ملی‌گرایانه و دیپلماسی تجاری به مثابه اهرم چیوپولیتیک

ترامپ به تجارت بین‌المللی با دیده تردید می‌نگرد و معتقد است که بسیاری از توافقات تجاری به زیان آمریکا طراحی شده‌اند. از سویی هم او سازمان تجارت جهانی تا ناتو و ساختارهای چندجانبه‌گرایانه را مانعی برای قدرت‌نمایی آمریکا می‌داند و از همین رو مشروعیت نهادهایی چون سازمان تجارت جهانی را به چالش کشید و به جای آن، بر مذاکرات دوجانبه و توافقات مبتنی بر قدرت تاکید دارد.

در تحلیل سیاست‌های ترامپ، چارچوب «اقتصاد سیاسی ملی‌گرا» نقش کلیدی دارد. برخلاف لیبرالیسم بین‌المللی که بر همکاری، تجارت آزاد و چندجانبه‌ گرایی تأکید دارد، ترامپ سیاست‌های یک‌جانبه، تعرفه‌ گذاری، و خروج از توافق‌نامه‌ها را پیش گرفته است. این رویکرد از سنت «واقع‌گرایی اقتصادی» تغذیه می‌کند که منافع ملی را بر تعامل چندجانبه ترجیح می‌دهد.

ترامپ می خواهد از دیپلوماسی تجاری به مثابه ی اهرم جیوپولیتیک استفاده نماید. او برای رسیدن به هدف از تعرفه های استفاده ی ابزاری کرده و از آنها نه بحیث ابزار اقتصادی؛ بلکه بلکه به‌عنوان اهرمی برای اعمال فشار سیاسی بر کشورهایی چون چین، مکزیک، کانادا و حتی اتحادیه اروپا استفاده کرده است. 

 ترامپ در ۲۵ مارچ ۲۰۲۵ تعرفه ۲۰٪ جدید بر واردات محصولات الکترونیک و صنعتی از چین اعمال کرد؛ اما پس از کاهش ارزش بورس آمریکا، افزایش قیمت نیمه‌هادی‌ها و اعتراض غول‌های فناوری، دولت ترامپ بخشی از تعرفه‌ها را برای ۹۰ روز معلق کرد تا مذاکرات مجدد انجام شود. سیاست تعرفه‌ای ترامپ ابزار چانه‌ زنی است، نه چارچوبی ایدئولوژیک. انعطاف‌پذیری او در قبال فشارهای داخلی و بین‌المللی نشان می‌دهد که تصمیم های تعرفه‌ای او ماهیتی سیال، تاکتیکی و واکنشی دارند. این سبک از سیاست‌ ورزی اقتصادی را می‌توان در چهارچوب دیپلماسی فشار – چانه‌زنی – کاهش – امتیازگیری تحلیل کرد، که در آن افزایش اولیه تعرفه‌ها نقش چماق و تعلیق بعدی نقش چانه را ایفا می‌کند.

بازتعریف نظم جهانی: از رهبری تا انزوا

ترامپ در دور نخست ریاست جمهوری خود از توافق‌نامه‌ هایی چون برجام، توافق آب‌ وهوایی پاریس، و معاهده تجارت آسیا-اقیانوسیه (TPP) خارج شد. ترامپ با اعمال تعرفه‌ها، محدودیت‌های فناوری، و تحریم شرکت‌هایی چون هواوی، تقابل اقتصادی با چین را تشدید کرد. این اقدام ها، نقش آمریکا به‌عنوان «رهبر نظم لیبرال» را تضعیف کرد. نه تنها این؛ بلکه روابط امریکا با ناتو، اتحادیه اروپا، و حتا شکای آسیایی دستخوش بی‌اعتمادی و چالش شد؛ در حالی‌که رقبایی مانند چین و روسیه خلای به‌ وجود‌آمده را پر کردند.

اتحادیه اروپا که انتظار همکاری سنتی با آمریکا را داشت، با سیاست‌های ترامپ شوکه شد. مالیات خودروهای آلمانی، تهدید خروج از ناتو، و انتقاد از سیاست‌های دفاعی مشترک اروپا، روابط را شکننده کرد. به همین گونه در قبال ایران، ترامپ سیاست «فشار حداکثری» را در پیش گرفت و از برجام خارج شد. همچنین، با نزدیکی شدید به اسرائیل و کشورهای شورای همکاری خلیج فارس، تعادل منطقه‌ای را بر هم زد.

دیپلماسی تجاری به مثابه ابزار جیوپولیتیک

ترامپ بعد از بازگشت به کاخ سفید از ابزارهایی مانند تعرفه‌های تنبیهی، تحریم‌های ثانویه، و فشار اقتصادی برای وادارسازی دولت‌ها، چه در مواجهه با چین، اتحادیه اروپا، یا ایران استفاده کرد. او سیاست فشار حداکثری برضد رقبای جیوپولیتیک خود را از سر گرفت. گمانه زنی هایی وجود دارد که  این سیاست های غیرقابل پیش‌بینی او ممکن است به افزایش بی‌ثباتی در خاورمیانه و شرق آسیا بینجامد.

 اما ترامپ در کنار این جنگ تجاری گام هایی برای کاهش و حتا نابودی تنش های جیوپولیتیک در جهان گذاشته که امیدواری هایی را نیز بوجود آورده است. شتاب ترامپ بحیث میانجی برای توقف جنگ اوکراین و خل مسالمت آمیز این جنگ و گشودن باب گفت و گو با ایران و سفر تاریخی او به عربستان، قطر و امارات و جذب سرمایه های تریلیون دالری این کشور ها گام هایی اند که از احتمال کاهش جنگ های جیوپولیتیک خبر می دهند. اینکه او چقدر در این راه موفقیت بدست خواهد آورد و یا خیر؛ اما اگر نیات او برای استقرار صلح جهانی صادقانه باشد، هرجند خلاف طبعیت نظام سرمایه داری است، بازهم جا دارد که او را در این راستا ستود و قدر کرد.

سفر ترامپ به کشور های خلیج وبازتاب داخلی سیاست‌های خارجی ترامپ

سیاست خارجی ترامپ به‌شدت با منافع سیاسی داخلی پیوند خورده است. حمایت از صنایع داخلی، بازگرداندن تولید، و وعده ایجاد اشتغال، باعث شد دیپلماسی بین‌المللی در خدمت اهداف سیاسی داخلی قرار گیرد. این موضوع باعث شد روابط خارجی رنگ «ابزارسازی» به خود گیرد. در هفته های گذشته (۱۳ تا ۱۶ می ۲۰۲۵)، دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور ایالات متحده، سفر رسمی خود به عربستان سعودی و قطر را انجام داد. این سفر نخستین سفر خارجی او در دوره دوم ریاست‌جمهوری‌اش بود و با تمرکز بر توافقات اقتصادی، تغییرات ژئوپلیتیکی و تحکیم روابط با کشورهای خلیج فارس صورت گرفت.

سفر ترامپ به عربستان سعودی در راستای تقویت روابط اقتصادی و امنیتی، تغییر در سیاست های منطقه ای و تاکید بر اتحاد کشور های خلیج فارس به پایان رسید. امضای توافق‌نامه‌های سرمایه‌گذاری به ارزش ۶۰۰ میلیارد دالر و همکاری در حوزه‌های انرژی، دفاع و فناوری؛ اعلام لغو تحریم‌های آمریکا علیه سوریه و دعوت از این کشور برای پیوستن به توافق‌نامه‌های ابراهیم و استفاده از اصطلاح “خلیج عربی” به‌جای “خلیج فارس” به‌عنوان نشانه‌ای از حمایت از کشورهای عربی منطقه از دستاورد های این سفر خوانده شد.

به همین گونه سفر ترامپ به قطر در جهت تحکیم روابط اقتصادی و نظامی چون، امضای توافق‌نامه‌های تجاری و دفاعی؛ میانجی‌گری در مناقشات منطقه‌ای چون، حضور در مذاکرات غیرمستقیم با حماس و تلاش برای برقراری آتش‌بس در غزه و تقدیر از نقش قطر در دیپلماسی منطقه‌ای چون، تغییر موضع قبلی ترامپ نسبت به قطر و تمجید از نقش این کشور در میانجی‌گری‌های منطقه‌ای به انجام رسید که توافق اقتصادی ۱.۲ تریلیون دالری چون، امضای توافق‌نامه‌هایی در حوزه‌های مختلف از جمله خرید هواپیماهای بوئینگ و تجهیزات دفاعی را در پی داشت. تلاش برای برقراری آتش بس در غزه و هدیه هواپیمای بوئینگ ۷۴۷-۸ و دریافت یک هواپیمای لوکس از سوی خاندان سلطنتی قطر به‌عنوان جایگزین موقت برای ایر فورس وان از حاشیه های دیگر این سفر بود.

 تحلیل راهبردی

سفر ترامپ به خلیج فارس بازتابی از ۵ تحول کلان در سیاست خارجی او و در بر گیرنده ی نکات ذیل است. اولویت‌بندی اقتصاد بر ایدئولوژی یعنی تمرکز بر معاملات و منافع مالی به‌جای ترویج دموکراسی؛ مهار غیرمستقیم ایران، نه از طریق تهدید نظامی، بلکه با تقویت رقبای منطقه‌ای تهران؛ دیپلماسی شخص‌محور یعنی استفاده از نشانه‌های نمادین مانند هدیه هواپیما یا شرکت در نشست‌های فاقد دستورکار شفاف؛ احیای نظم منطقه‌ای سنتی یعنی همکاری با پادشاهی‌های عربی و نادیده‌ گرفتن شکاف‌های داخلی آنان و بازتعریف نقش قطر یعنی از یک کشور متهم به حمایت از تروریسم (۲۰۱۷) به یک میانجی کلیدی و شریک تجاری بزرگ (۲۰۲۵).

پیامدهای بلندمدت احتمالی

افزایش فاصله میان کشورهای شورای همکاری خلیج فارس و ایران، هرچند نزدیکی ایران و عربستان و گفت و گو های ایران با آمریکا در فضای مذاکرات تأثیر گذار بود؛ دیگر وابستگی شدید به تسلیحات و سرمایه‌گذاری آمریکایی؛ رقابت میان عربستان و قطر برای ایفای نقش شریک اول آمریکا در خاورمیانه و تضعیف نهادهای چند جانبه در منطقه و تقویت دیپلماسی دوجانبه مبتنی بر «معامله» سفر ترامپ به عربستان و قطر نشان داد که ایالات متحده در دوران جدید ریاست‌جمهوری او، بر اساس منطق معامله و موازنه قدرت، به بازتعریف سیاست‌های خاورمیانه‌ای خود پرداخته است. این سفر نه‌تنها بر اقتصاد منطقه تأثیر گذاشت، بلکه نشانه‌ای از تغییر قطب‌بندی‌های ژئوپلیتیک خاورمیانه در دهه جدید است.

در این سفر چهار روزه ده‌ها نفر از رهبران ارشد تجاری آمریکا چون، ایلان ماسک، مدیرعامل تسلا و اسپیس ایکس ، لری فینک از بلک راک، اندی جسی، مدیرعامل آمازون ، سم آلتمن از ترامپ را همراهی کردند. حضور این غول‌های تجاری نشان دهنده‌ی تغییر سیاست در خاورمیانه بود تا بر رفاه و صلح به جای درگیری و هرج و مرجی که نسل‌ها است، منطقه را گرفتار کرده است، تأکید شود. آقای ترامپ گفت: « آینده‌ای را نسل جدیدی رقم می‌زنند که در آن خاورمیانه با تجارت تعریف می‌شود، نه هرج و مرج؛ جایی که فناوری صادر می‌کند، نه تروریسم؛ و جایی که مردم از ملت‌ها، مذاهب و آیین‌های مختلف در کنار هم شهرها را می‌سازند، نه اینکه یکدیگر را بمباران کنند و از هستی ساقط کنند.»

اسکات بسنت، وزیر خزانه‌داری، گفت سفر رئیس‌جمهور به خاورمیانه، دو تریلیون دالر شامل یک قرارداد ۶۰۰ میلیارد دلاری با عربستان سعودی، ۲۰۰ میلیارد دلار قرارداد تجاری با امارات متحده عربی و یک «مبادله اقتصادی» ۱.۲ تریلیون دلاری با قطر است که از جمله آنها می‌توان به تعهد قطر ایرویز برای خرید هواپیماهای بوئینگ و موتورهای شرکت هوافضای جنرال الکتریک به ارمغان آورده است. نماینده وسلی هانت، جمهوری‌خواه تگزاس، در رسانه‌های اجتماعی گفت: «سفر رئیس‌جمهور ترامپ به خاورمیانه موجی از شوک را در منطقه ایجاد کرد و ما در حال ایجاد مشارکت‌های تاریخی هستیم: تجارت، نه درگیری.»

در طول دوره اول ریاست جمهوری‌ ترامپ دولت او میانجی توافق تاریخی ابراهیم بود که روابط بین اسرائیل و چندین کشور عربی، از جمله امارات متحده عربی و بحرین را عادی‌سازی کرد. وقتی کاخ سفید میزبان ضیافت افطار به مناسبت پایان ماه رمضان در ماه مارچ بود، او به مسلمانان گفت: «دولت من درگیر دیپلماسی بی‌وقفه برای ایجاد صلح پایدار در خاورمیانه است و بر اساس توافق تاریخی ابراهیم عمل می‌کند.»

آقای ترامپ در قطر، با کمک ایالات متحده، طرح خود برای تبدیل نوار غزه جنگ‌زده را مطرح کرد. این طرح در ادامه پیشنهاد جنجالی او در اوایل امسال برای تبدیل غزه، به یک تفرجگاه عظیم است. ترامپ در میزگردی با رهبران تجاری گفت: «غزه سال‌ها است که سرزمین مرگ و ویرانی بوده است. من ایده‌هایی برای غزه دارم که فکر می‌کنم بسیار خوب هستند. آن را به یک منطقه آزادی تبدیل کنید. بگذارید ایالات متحده دخالت کند و آن را فقط به یک منطقه آزادی تبدیل کند.»

هرچند از این سفر ترامپ جمهوری خواهان  با شگفت زده گی استقبال کردند؛ اما سناتور کریس ون هولن، دموکرات مریلند و منتقد صریح ترامپ ، در مصاحبه با سی‌بی‌اس نیوز گفت: «به نظر من روایت کلی این است که او منافع ملی ایالات متحده را به خاطر منافع شخصی کسب و کار خانوادگی‌اش فروخته است. او اساساً جواهرات تاج هوش مصنوعی و فناوری نیمه‌هادی آمریکا را در ازای [چیزی] که به نظر می‌رسد سرمایه‌گذاری ۲ میلیارد دلاری در سرمایه‌گذاری استیبل کوین خانواده ترامپ باشد، به کشورهای خلیج فارس واگذار کرد .» (واشنگتن تایمز ۱۹ می ۲۰۲۵)

بازتعریف نظم جهانی در سایه ترامپ و تضعیف نظم لیبرال بین‌المللی

شماری بدین باور اند که ترامپ در دور نخست همواره با نگاه شکاکانه به ارزش‌های لیبرال غربی، می دید و خواهان نظمی بر پایه منافع ملی و نه همکاری جهانی است. دور دوم او می‌تواند مشروعیت نظم لیبرال جهانی را بیش از پیش تضعیف کند. این رویکرد ترامپ را مورد انتقاد قرار داده و مدعی اند که فرصت سازی برای قدرت های رقیب را فراهم می سازد. تبعات آن فاصله آمریکا از متحدان سنتی، به‌ویژه اتحادیه اروپا، موجب خلای قدرتی خواهد شد که می‌تواند توسط چین، روسیه و حتا کشورهای منطقه‌ای پر شود.

پیامدهای منطقه‌ای: مطالعه موردی

چین و شرق آسیا: افزایش تعرفه‌ها و تحریم‌های تکنولوژیک علیه چین نه تنها روابط میان پکنگ و توکیو و واشنگتن را متشنج گردانید؛ بلکه با واکنش غول های اقتصادی داخلی نیز روبرو شد. این سبب شد تا مقام های دو کشور مذاکره کنند و در نتیجه افزایش تعرفه ها دو ماه به تعویق افتاد. در همین حال احیای سیاست «فشار حداکثری» و خروج مجدد از مسیر دیپلماسی با ایران در صورت احیای برجام توسط دولت فعلی، محتمل است. هنوز گفت و گو ها میان دو کشور ادامه دارد و با وجود اخبار های تخریب کننده در آیت زمینه واشنگتن به نتایج مذاکرات خوش بین است. از سوی ديگر اتحادیه اروپا ممکن است با فشارهایی در حوزه تجاری و دفاعی مواجه شود، به‌ویژه اگر ترامپ نقش آمریکا در ناتو را محدودتر کند.

ضربه به زنجیره‌های تأمین جهانی

شرکت‌های چندملیتی که وابسته به زنجیره‌های تأمین ارزان و جهانی بودند، با افزایش هزینه‌ها و اختلال در واردات مواجه شدند. برخی کارخانه‌ها مجبور شدند زنجیره‌های تأمین خود را از چین به کشورهایی مانند ویتنام، مکزیک یا حتی آمریکا منتقل کنند، که فرآیندی پرهزینه و زمان‌بر بود. چین در واکنش به تعرفه‌ها، واردات محصولات کشاورزی آمریکایی مانند سویا را محدود کرد. کشاورزان آمریکایی با افت شدید صادرات مواجه شدند، و دولت آمریکا مجبور شد میلیاردها دلار یارانه برای جبران خسارات تخصیص دهد. تعرفه بر فولاد و آلومینیوم (حتی برای متحدان نزدیک مانند اتحادیه اروپا، کانادا و مکزیک) باعث افزایش تنش‌ها با این کشورها شد. این اقدامات تردیدهایی درباره تعهد آمریکا به تجارت آزاد و نظم اقتصاد جهانی به‌وجود آورد. صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی هشدار دادند که سیاست‌های تعرفه‌ای ترامپ ممکن است رشد اقتصاد جهانی را کاهش دهد. نااطمینانی ناشی از جنگ‌های تجاری، سرمایه‌گذاری خارجی و تجارت جهانی را مختل کرد. اقدامات ترامپ موجب شد کشورهایی دیگر نیز به سمت سیاست‌های حمایت‌گرایانه سوق پیدا کنند. این روند تهدیدی جدی برای نظام تجارت آزاد جهانی بود که پس از جنگ جهانی دوم شکل گرفته بود. این سیاست‌ها در داخل آمریکا محبوبیت زیادی بین کارگران صنعتی و رای‌دهندگان طبقه متوسط و پایین به‌همراه داشت. ترامپ با وضع قوانین سخت گیرانه برای مهاجرت به امریکا، از این سیاست‌ها به عنوان ابزار سیاسی برای تقویت شعار «اول آمریکا» استفاده کرده است.

نتیجه‌

ترامپ، هم در گذشته و هم در آینده احتمالی خود، بر سیاست خارجی آمریکا اثرگذار بوده و خواهد بود. چنانکه نگاه اقتصادی و معامله‌گرایانه او در دوره نخست به روابط بین‌الملل، نظم جهانی پساجنگ را به چالش کشید و در دور دوم، با شدت بیشتری به بازتعریف روابط بین‌المللی منجر شده است. این تغییرات، پیامد هایی فراتر از اقتصاد دارند و نظم ژئوپلیتیکی قرن بیست‌ ویکم را تحت تأثیر قرار داده است. حال پرسش این است که چقدر ترامپ قادر به به چالش کشاندن نظم لیبرال است و با حرکت کردن در خط مقابل نظام سرمایه داری که رویای شگوفایی های های اقتصادی را در دامن زدن به جنگ های جیوپولیتیک جستجو می کند، به اهداف خود نایل خواهد آمد. 

بازگشت ترامپ به صحنه سیاست، نویدبخش بازگشتی دیگر به سیاست‌های حمایت‌گرایانه، دیپلماسی دوجانبه و بی‌اعتمادی به ساختارهای جهانی است. این مسیر، نه‌ تنها نظم جهانی را بیش از پیش شکننده می‌سازد؛ بلکه زمینه را برای صعود قدرت‌های نوظهور فراهم می‌آورد. در چنین شرایطی، روابط بین‌المللی آمریکا بیش از گذشته دستخوش بازتعریف و تغییر ساختاری خواهد شد.

سفر ترامپ به عربستان و قطر نشان داد که ایالات متحده در دوران جدید ریاست‌جمهوری او، بر اساس منطق معامله و موازنه قدرت، به بازتعریف سیاست‌های خاورمیانه‌ای خود پرداخته است. این سفر نه‌تنها بر اقتصاد منطقه تأثیر گذاشت؛ بلکه نشانه‌ای از تغییر قطب‌ بندی‌های ژئوپلیتیک خاورمیانه در دهه جدید تلقی می شود. ترامپ میداند که امریکا هزینه های هنگفتی را صرف جنگ هایی کرده است که در آخر بازنده ی آنها بوده است. او می خواهد تا با شعار « اول امریکا» و « تجارت علاج همه چیز» راهی میان بر به سوی بازنویسی قواعد بازی باز کند و او امیدوار است که کشور های نسبی با ثبات مانند روسیه، چین، ترکیه، عربستان، قطر. تنارات و ایران او را دنبال کنند. 

ترامپ در سیاست خارجی خود به‌وضوح ترجیح می‌دهد از ابزار تجارت، تعرفه و تحریم استفاده کند تا از جنگ‌های پرهزینه و غیرقابل‌کنترل نظامی اجتناب گردد؛ اما این انتخاب نه از سر باور به صلح، بلکه از رویکردی معامله‌ محور و هزینه‌ سنجی ناشی شده است. به همین دلیل گفته می شود که ترامپ به‌ جای پایان‌دادن به جنگ، آن را به شکل اقتصادی بازتعریف کرده است. در چهارچوب نظریه رئالیسم تهاجمی و اقتصاد سیاسی بین‌الملل، دولت‌ها برای حفظ قدرت خود، از ابزارهای متنوعی از جمله فشار اقتصادی استفاده می‌کنند، البته بنا بر لزوم دید بدون عبور از منطق سلطه‌ طلبی؛ اما ترامپ برای رسیدن به اهداف خود چهار سال وقت دارد که زمان کمی است و رئیس جمهور بعدی برنامه های خود را دارد و او خود را به برنامه های ترامپ مقید نمی داند. با این هم هرگاه تلاش های او نیات صادقانه ی او را برای صلح جهانی برتابد. کارنامه های او میتواند، دلیلی بر ماندگاری او تلقی شود. آنچه حالا احساس می شود، گلوی دموکراسی هر روز بیشتر فشرده می شود و جایش را استبداد پرتر می نماید. در هر حال هرگاه هدف از تلاش های ترامپ برای پایان دادن به جنگ های جیوپولیتیک و منازعه در جهان باشد، جا دارد تا از تلاش های او تقدیر کرد. در غیر این صورت پایان این راه هم به ترکستان نامرادی ها خواهد انجامید.

 

 

 

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت