عابد
دام عشق
پائیزعمرازحضورت، پُرطراوت چون بهار
می شود آری، عزیزم! گرقرار باشد قرار
می تپد دل همچو بسمل، درخیالِ خلوت ات
عشق سرکش همچو امواج، میزند بیرون فوار
با تبسم می بری دل، با کرشمه می کُشی
قاتلی یا جابری تو؟ با کی ام من سردچار!
نورالفت گرمی رغبت، این دو عنصرعرضه کن
ابرمو پوشیده خورشید، کلبه یی من گشته تار
واژهِ گم گشته درعشق، معنی می کردی وفا
همچو آه یی دودِ سینه، حلقه حلقه در فرار
درجنونگاهِ جنون ات، جلوه یی من لاجرم
من برای کسبِ مطلب، حاضرم تا پای دار
(عابد) و زاهد شبانگاه، خالی اند ازعهد و قول
دستِ معمارِ صداقت، کرده چار دورم حصار
ج (عابد) ۲۹ جنوری سال ۲۰۲۵ – هالند
رباعیات
خرچِ خیال
خواستم زخدا، به ظلمت ام نور شوی
برترکیب عشق، نجیبه عنصر شوی
در خلوتِ ما، گرمی حضورت کافی ست
برجام خیال، شرابِ انگور شوی
***
از ناز دو چشم تو، مست مردم شهر
از عطر دو زلفِ تو، معطر شده دهر
برصید دلم، دام است هر عشوهِ تو
از تیرِ نگاهِ تو، باید که حـــــــــذر
***
یک بوسه بس است، زکنج لب یا رخسار
برتسکین درد دوتا بس است بر بیمار
گاهی شش و هفت و هشت اصراف نشود
بر دستِ خودم باشد، تعداد مشمار
***
من همدم تو بودم، تو همدم من
بودی شب و روز حتا، تو در غم من
آن لحظه که من به بدرد عشق می سوختم
بدون طبیب بودی، تو مرهم من
***
من گم شده یی دشتِ هوس می باشم
مهدوم شده یی، کنج قفس می باشم
حال ناله من، بدون آهنگ بگوش
محرم شده یی، بانگ و جرس می باشم
***
از اوج غرور آخر می افتی به زیر
از خرچ خیال آخر میشه توفقیر
در مسندی که وجاهت اش خارچشم
آزاده بودن بهتر، از شاهِ اسیر
***
من غمزده ام، مستی نشاید مرا
غم باده شدم، کنون چه باید مرا
برتسکین خود گویم، چند سال دیگر
از دیده که رفت، زدل برآید مرا
***
بی سعی بلیغ، به خواسته فائق نشوم
بی دیدِ دقیق، به داشته لایق نشوم
از همه اول، به صیقل جوهر دل
در غیرصورت، نداشته سایق نشوم
سایق – محرک دهنده
ج ( عابد ) ۱۲ فبروری سال ۲۰۲۵ - هالند
توصیه
شوخکم بیا زقهرخویش پائین! گاهی اوقات کمی گذشت خوب است
یا که درقهرِ خود نمک آذین، تارِ دوستی کمی گسست خوب است
آنــــکه دلـــداده منم می بازم، راحتِ روز و شبی ناشادم
بس دیگر خط میانداز به جبین، شاخه را یک کمی شکست خوب است
فی المثل غصه و غم عارض ات، در پی تدبیر آن تعمق کن
بگو برآنکه تو را هم نشین، با ندیمان کمی نشست خوب است
یا که تعمید به می یی چند ساله، تا که پاکیزه شوی از الواث
لاکن خلوت نکنی با حزین، اما با کفرِ حق پرست خوب است
بدون پیر به خرابات مرو! باد دل رفع به محفل عیب است
حرف پوشیده به خاتم نگین، حین صحبت کمی کرخت خوب است
جوهر مرد بودن بر سر قول، ماندن ات گنجِ فضایل باشد
( عابد ) آراسته نباشی بدین، در تناول تو را کبست خوب است
تعمق – عمیق فکر کردن
تعمید – غسل مذهبی
الواث – جمع لوث یعنی چطلی ها
کرخت – بی حرکت، ساکن
کبست – یک نوع میوه یی زهری یا حنظل گویند
نوت : شعرهذا در قالب عروض تعریف شده نمی گنجد. در قوانین عروضی تا ۱۶ هجا شعر سروده می شود و شعر فوق دارای ( ۲۰) هجا در هر مصرع می باشد، ضمنا ذوقافیتین هم است و قسما ارسال و مثل گفته می توانیم. باز هم انتظار نقد و نظر دوستان شعر شناس می باشم
.
ج (عابد) ۱۱ مارچ سال ۲۰۲۵ – هالند
گواهِ تاریخ
خبر آمد که نوروز تیر خورده
شده زخمی ولی هنوز نمرده
تن اش با تیغ تعصب قاش قاش است
کمی آسیب دیده بالای گرده
***
زآوان یما تا این زمانه
زجمشد ماند به ما نوروز نشانه
گلِ سرخِ مزار گنجینه یی پار
فرح بخش است به مردم شادیانه
***
درآن جویکه رفت آب، باز رود آب
بیا بیدار دمی از این گران خواب
بدست پنهان نمودن نورخورشید
نباشد در توانِ پایی اخناب
***
پیامِ این پیام پیمانه در روز
مصاف با تیغ علم مردانه در روز
به پُس پُس زیر لب کسبِ ظفر نیست
جواب این سوال همدانه در روز
***
به طول و عرضِ این داستان نظرکن !
حجت بر دست بیا با ما سفر کن !
به پیچ و خم رویم تا پنج هزار سال
کلاه یی عقل و منطق را به سر کن !
اخناب – لنگ شده
ج ( عابد ) ۱۸ مارچ ۲۰۲۵ – هالند
گفت و شنود
گفتمش با این تقابل، فصل یخبندان شروعست
گفت نخیر با یک تعامل، پائین غم در وقوعست
گفتمش باور ندارم، بی حجت عرض و بیان
گفت که دانش گرتکامل، صبح صادق آرزوست
گفتمش در باور علم، رد و اثبات منظور است
گفت که آری در تعاقل، اشتقاقی رنگ و بوست
گفتمش در نظم هستی، نظم ندارد این نظام
گفت که آری در تخاذل، انقراض ها روبروست
گفتمش ما بد منشیم، عهد ما است رنگ برنگ
گفت که در مبنای معضل، قوس کشیدن با عدوست
گفتمش از( عابد ) بد، نیک سرشت نیکوتراست
گفت که در باطلاقِ باطل، یافنتی ها جستجوست
تخاذل – ضعیف شدن
ج (عابد) ۶ اپریل ۲۰۲۵ هالند